- سر انگشتی
- آنچه بر سر انگشت کنند (انگشتانه و غیره)، حنایی که بر سر انگشتهای دست و پا بندند، نوعی از آش آرد
معنی سر انگشتی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوک انگشت بن انگشت بنان، نوعی از انگور
چیزی که با سرانگشت انجام می شود، کنایه از ساده و آسان مثلاً حساب سرانگشتی، چیزی که بر سر انگشت کنند مانند انگشتانه، نوعی آش که گلوله های کوچکی از خمیر آرد گندم شبیه سرانگشت در آن می ریزند
نک انگشت، نوک انگشت